سپهر پورشيرازيسپهر پورشيرازي، تا این لحظه: 13 سال و 21 روز سن داره

سپهره آسموني

تومنو امم صدا ميكني

٩٠/٤/٢٦ تو تازه ٣ ماهت شده،من خيلي دوست داشتم تو وسايلاتو هرچه زودتر با دستات بگيري و تو تا ٣ماهت شد ،اين كارو كردي. يك هفته با شيشه بهت شير ندادم ،ديگه با شيشه شير نميخوري. اخم كردنت با ابروهاي گوشتيت كاره جالبيه كه منو بابات ميخندونه. تو هر وقت عطسه ميكني بعدش ميخندي. دست و پا ميزني فوق العاده با قدرت. هر وقت منو ميخواي،ميگي اممم. تو خيلي رنگ قرمز و مشكي رو دوست داري. بعد از شير خوردن پستونك ميخوري تا بخوابي. تو خيلي بالا مي آري، روي لاله خانم و خاله زري يه عالمه،شير بالا آوردي توآهنگ هاي آرومو خيلي دوست داري،يه ستاره داري كه خيلي دوسش داري و باهاش آرومي شبها هنوز چندين دفعه شير ميخوري. با صداي بلند ميخندي و قهقهه ميزني . وقتي داري ويتامين...
31 تير 1390

اولين دندان تو

    👦👦👦👦👦👦   و صدف دهانت خود را به من نشان داد...   اينقدر با تو بودم كه فقط خود را به من نشان داد...   خدايا فرزندم سالم است،جگر گوشه ام سالم است...   مهربان ترين،مرا مورد لطف خود قرار دادي...   چقدر زود آمد...   آمد تا خنده هايت را شيرين تر كند.   تلفن رو برداشتم و به همه خبر دادم ،پسره سه ماه ي من...   یک مروارید دیگر؛   این بار از بالا,   چه خوشبوست این صدف...اخ که عطر دهانت مستم میکند...از خود بیخود میشوم   پر میکنم ریه هایم را و دمی عمیق...........کاش باز دمی نبود...   میخواهم بویش را ثبت ک...
23 تير 1390

صداي گريه ات را هيچكس نشنيده

٩٠/٤/٢١ سلام عزيزم امروز تو متفاوت بودي خودت براي خودت آواز ميخوندي امروز برديمت دكتر،دكتر گفت وزنت خيلي خوبه،آخه تو ماشالا خيلي خيلي شير ميخوري. ماماني دستت هنوز خوب نشده چرك ميكنه. تو خيلي پاك و آرومي. صداي گريه ي تو رو هيچ كس نشنيده. وقتي تو بغلمي فقط از زمان ميخوام كه اينقدر تند تند نگذره و بگذاره من بند بند وجودت رو حس كنم
21 تير 1390

اولين سفره تو

٩٠/٤/٥ سپهرجان،الان ما دو تا شيراز هستيم، بابا رو گذاشتيمو اومديم شيراز ،خاله گيلاسي و مامانه خاله گيلاسي خيلي با تو بازي كردن، تو با اين كه ٣ماهت قشنك رو پاهات ميايستي،و بهت ميگن قر بده و قر بده،و تو ميرقصي. واي قربونت برم تو خيلي باهوشي خيلي
5 تير 1390

سپهره من اندازه يه فنجون

٩٠/٣/٣٠ عمو بشير،به ديدنت اومد وبرات يه گلدون اورد كه مطمئنا الان كه داري اين نوشته ها رو ميخوني داريش. خاله مريم برات اون فنجون رو اورد كه رفتي توشو ازت عكس گرفتم تو كارهاي جديدي ميكني،مثلا وقتي ميخندي با حالت خجالت دستتو مياري جلوي صورتت قبلا وقتي با بدنت بازي ميكردم قلقلكت نميشد،ولي ديگه قلقلكت ميشه ساعت پاندولدار خيلي دوست داري داري يكي يكي اسباب بازي هايت را ميفهمي ...
4 تير 1390
1